«پرتو طلایی»

*صفحه تخصصی نویسندگان خلّاق و علاقه مندان به داستان*

«پرتو طلایی»

*صفحه تخصصی نویسندگان خلّاق و علاقه مندان به داستان*

«پرتو طلایی»

🌀 صفحه تخصصی نویسندگان خلّاق و علاقه مندان به داستان ⚡️

📙 نقد و بررسی داستان های بلند و رمان های ایران و جهان ⚡️

✒️دبیر: سید محمدحسین موسوی https://zil.ink/seyed_mousavi

🖊داستان بلند سیاهی 📎قسمت هجدهم 📎 (نوشته ی ادمین)


 

نیکول با سرش تایید کرد؛ اما سرعت مردم بیشتر از پیاده های لشکر بود و نیکول هر چه کرد، نتوانست بین مردم و لشکر خودی، جدایی بیندازد.
بیش از نیمی از مردم با خوشحالی پا به پای لشکر می دویدند؛ فکر می کردند که لشکر ملکه، برای تقویت لشکر فرمانده نایت می رود تا با دشمن مبارزه کنند.
ملکه با عصبانیّت فریاد زد:
- فرمانده؛ ولشان کن. تمام سواره نظام را جمع کن. همه را ببر و در ضلع جنوبی کوهستان مستقرّ شو. جایی که همه را ببینید و هیچ کس شما را نبیند. هدف، کشتن نایت است. بقیه باشند برای بعد...
*
صدای همهمه ی مردم، سکوت کوهستان را می شکست.
ملکه و سربازان، به طور نامحسوس، دور جمعیت مردم حلقه زده بودند و مراقب هر حرکتی بودند.
جمعیت مردم از محدوده ی تیرک های چوبی قرارگاه، بیرون زده بود و ملکه با سربازانش، بیرون مانده بودند.
ملکه به چند نفر دستور داد که داخل قرارگاه بشوند و خبر بیاورند.
چندین دقیقه گذشت و بعد، چند ده دقیقه... تا سربازها رسیدند.
- هیچ کس داخل نیست.
ملکه غرق در تعجّب شد؛ دستور داد یکی از افرادش به موقعیت نیکول برود و خبر بیاورد.
سرباز به تاخت رفت و طولی نکشید که با همان سرعت، برگشت.
- فرمانده نیکول، تمام اضلاع کوهستان رو زیر نظر داشتند؛ هیچ جنبنده ای از لشکر نایت تو این یک ساعت، به اینجا نزدیک هم نشده است.
ملکه باز به فکر فرو رفت تا چند لحظه ی بعد که بار دیگر، سواری از دور پیدا شد. سوار هراسان بود و این هراس را مانند تیری به قلب ملکه انداخت. به ملکه نزدیک شد. سرباز نزدیک شد و در حالی که نفس نفس می زد، بریده بریده گفت:
- بانو.. حمله کردند.. به قلعه ی ماتئوس حمله شده..
ملکه به زره و کلاهخود سوار نگاه کرد  و حرفش را قطع کرد:
- تو از سواره نظام هستی؛ باید  در دسته ی نیکول باشی! اینجا چه می کنی؟ این خبر را از کی شنیدی؟
- یک پیک از قلعه برای فرمانده نیکول آمده بود. فرمانده وقتی خبر را شنیدند، حرکت کردند که به قلعه بروند اما...
ساکت ماند.
ملکه صدایش را بلند کرد:
- اما چی؟!!...

"ادامه دارد"

 

💠 https://eitaa.com/DastNevis_Talabeh

💠 https://t.me/DastNevis_Talabeh

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی