خاطرات راهیان نور (برگ اوّل)
- شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۰ ب.ظ
- ۱ نظر
بسم ربّ الشّهداء و الّصدّقین
قال الله الحکیم فی محکم کتابه: «و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یرزقون»
الحمد لله ما بچه های مدرسه رشد، همچین احتسابی نداشتیم و شهدا را زنده می دانستیم.
برای همین، هر لحظه مشتاق بودیم تا فرصتی برسد و این سفر نورانی، همه ی ما را مهمان شهدا بکند.
حدود یک ماه تا عید نوروز 1396 مانده بود.
ما تازه وارد حوزه شده بودیم و در پایه ی اول مشغول بودیم.
طبق اقتضائات آن زمان، شرایط سفر اربعین و زیارت برای طلّاب پایه یک، مهیّا نبود.
بچه ها از این مسئله ناراحت بودند تا اینکه پیگیری یکی از رفقا به نتیجه رسید و خبر قطعی اعلام شد:
«اردوی یک هفته ای راهیان نور، با شرکت تمام پایه های مدرسه برگزار خواهد شد. کسانی که شرکت نمی کنند، خبر بدهند.»
همه به جز چند نفر، شرایط شرکت کردن را داشتند و رفتند تا این خبر را به خانواده هایشان بدهند.
معدود افرادی که نمی توانستند بیایند، در تب و تاب و هیجان بچّه ها در خود احساس غریبی داشتند؛ دور آنها جمعیت چونان حصاری گشته بود که نمی گذاشت، بدون اینکه در کاروان ثبت نام کنند، از آن حصار عبور کنند.
متاسّفانه، بعضی موفّق به این توفیق نشدند.
اما عاقبت، روز موعود فرا رسید...
💠 https://eitaa.com/DastNevis_Talabeh
💠 https://t.me/DastNevis_Talabeh
پنجره زیباست اگر بگذارند
چشم. مخصوص تماشاست اگر بگذارند
من از اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند...
التماس دعا