«پرتو طلایی»

*صفحه تخصصی نویسندگان خلّاق و علاقه مندان به داستان*

«پرتو طلایی»

*صفحه تخصصی نویسندگان خلّاق و علاقه مندان به داستان*

«پرتو طلایی»

🌀 صفحه تخصصی نویسندگان خلّاق و علاقه مندان به داستان ⚡️

📙 نقد و بررسی داستان های بلند و رمان های ایران و جهان ⚡️

✒️دبیر: سید محمدحسین موسوی https://zil.ink/seyed_mousavi

🖊داستان بلند سیاهی 📎قسمت بیست و پنجم 📎 (نوشته ی ادمین)

آفتاب که طلوع کرد، هیچ فرصتی را از دست ندادند.
لشکر هزار و صد نفره، به فرماندهی نایت، از قلعه ی ماتئوس به سمت مرز شمال کشور، حرکت خود را آغاز کرد.
ستون سیاه در میان بیابان کوچکی خزید و بعد از 3 روز تحمّل خستگی حرکت مداوم، آن را پشت سر گذاشت.
هنوز آفتاب غروب نکرده بود که به کوهستان گایا رسیدند.
فرمانده نایت به آسمان نگاه کرد؛ و دستور اتراق و برقراری اردوگاه داد.
چادرها یکی پس از دیگری برپا شدند. چادر فرماندهی نیز در میانه ی آنها، برپا شد.
فرمانده پس از سرکشی به پست های نگهبانی، به چادر بازگشت. سیسا در چادر نشسته بود.
فرمانده شمشیرش را به ستون چوبی چادر، آویزان کرد:
- چطوری سیسا؛ اوضاع خوبه؟
سیسا، سرش را گرفته بود و بلند نمی کرد؛ موهای سرش پخش و پلا شده بود و با دست دیگر، زیر پهلویش را گرفته بود.
- سیسا.. چرا جوابمو نمیدی؟ حالت خوبه؟!!
فرمانده نشست و دست برد تا پیشانی او را لمس کند و ببیند تب دارد یا نه؛ که ناگهان، دست راست سیسا با خنجری بیرون آمد و در پهلوی فرمانده نشست.
فرمانده غافلگیر شد. تیزی زهر، به بدن فرمانده چنگ زد. فرمانده دست برد و سر سیسا را از زیر دستش، بیرون کشید. اما بار دیگر غافلگیر شد.
کسی که خنجر به دست داشت، سیسا نبود.
این چهره ی فرمانده ی نگهبان های قصر، کراسوس بود که با پوزخندی وحشتناک، و چشمانی به خون نشسته، به فرمانده نگاه می کرد:
- انتقامم را گرفتم عوضی.
کراسوس خنجر را در آورد و به طرف قلب فرمانده، نشانه رفت. فرمانده به خاطر زخم عمیقی که به پهلویش خورده بود، بی حال شده بود؛ اما تسلیم نشد و دست کراسوس را در هوا گرفت.
قدرت فرمانده کم شده بود؛ زهر داشت اثر می کرد..دستش آرام آرام، شل شد و ولحظه ای بعد، خنجر به قلبش نشست.
فرمانده نیم خیز ماند. توان حرکت نداشت؛ زهر، عضلات بدنش را فلج کرده بود. آخرین نگاهش به آسمان بود که از سوراخ مرکز چادر دیده می شد. هنوز ستاره هایی در آسمان، سوسو می زدند...

"ادامه دارد"

 

💠 https://eitaa.com/DastNevis_Talabeh

💠 https://t.me/DastNevis_Talabeh

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی